سفارش تبلیغ
صبا ویژن

● رایحه ●

نظر

تولدی دوباره

ماشاآلالیکینا

مصاحبه با ماشاآلالیکنا، هنرپیشه و خواننده تازه مسلمان روسی(1)

از اولین حضور در برنامه تلویزیونی «فابریکا زویزد» که پس از آن تمام کشور ماشا آلالیکینا را شناختند، تقریباً 5 سال می‌گذرد و اینک خبر جدید:

ماشا آلالیکینا  مسلمان شد.

گفتن این که از آن زمان چیزهای زیادی تغییر کرده، تقریباً گفتن هیچ است ... هیچ کس بهتر از خود ماشا نمی‌تواند در باره تحولی که در زندگی او رخ داده صحبت کند.  این هم مصاحبه او با سایت islam.ru

- آیا برای یک دختر جوان، راه از «فابریکا زویزد» به سمت مسلمان شدن طولانی بود؟ چطور این اتفاق رخ داد که تجربه قبلی زندگی‌تان، شما را به جای صحنه‌ای بزرگ و صحنه نمایش مد، به سوی اسلام سوق داد؟

  • راه طولانی بود؟ برای من مثل این بود که از یک سمت خیابان به سمت دیگر آن بروم. این خواست خدا بود و اما در کل همه چیز به این صورت بود. پس از گفتگوها، بحث‌ها و متقاعد کردن‌های طولانی از نوع این که مثلا چرا این مزخرفات مذهبی برای تو لازم است؟ من حدودا دو سال پس از مسلمان شدن همسرم به اسلام مشرف شدم و در این باره با هیچ کس صحبتی نکردم.
اسلام را پذیرفتم، خواندن سوره فاتحه را با شنیدن از طریق سایت یاد گرفتم، نماز خواندن را یاد گرفتم ولی به آن عمل نکردم (چیزی که با تأسف از آن یاد می کنم).

زمستان امسال یکی از دوستان صمیمی من در شهری دیگر در شرایط سخت کما قرار گرفت. نمی‌دانستم چه کنم، ولی باید کاری می‌کردم. شروع به خواندن دعا کردم و دعایی را خواندم که در آن برای اولین بار از خداوند متعال درخواست کمک کردم. روز بعد تلفن به صدا در آمد، صدای او را شنیدم. او گفت: "متشکرم. من تو را دیدم. تو به من خیلی کمک کردی".

ماشا آلالیکینا اکنون مسلمانی مؤمن و متعهد است.

شروع به گریه کردم. قبلاً هیچ وقت از خدا درخواستی نکرده بودم. درخواست کمک از دیگران برایم تحقیر کننده بود، زیرا طوری تربیت شده بودم که همیشه فقط روی خودم حساب کنم. خودم ... خودم ... خودم.  همه چیز را خودم به دست آورم. ولی چه چیزی را باید به دست آورم؟ برتری یافتن بر حشراتی کوچک مانند خودم؟

براساس اطلاعات دانشمندان، نور ستارگانی که می بینیم پس از صدها یا هزاران سال به ما می‌رسد. چقدر وقت لازم است تا به این ستارگان برسیم؟ سوای این که ورای آنها هم، ستارگان دیگری وجود دارد و کهکشان‌های دیگر؛ و در اینجا یک حشره کوچک می‌خواهد بر دیگر حشرات یا بر گروهی از آنها برتری یابد. ولی هر قدر هم که بالا بپرد، نمی‌تواند به یک فیل تبدیل شود و هنوز حشره ای است که مثلاً به روی درختی نشسته  و هیچ چیز تغییر نخواهد کرد حتی اگر او مهمترین یا مشهورترین حشره منطقه شود.

انسان به طور ناخودآگاه به چیزی احساس تعلق می‌کند، علتش این است که خودمان را وقف هنر، زن یا مرد می‌کنیم، شاعر مورد علاقه‌مان، چینی ژاپنی، بازی شطرنج و نواختن گیتار را به اصطلاح  می‌پرستیم، سپس با حقارت نگاه می‌کنیم و لبخند می‌زنیم. "نماز خواندن" برایمان مضحک و یک نوع خرافه پرستی و تعصب است. ولی خریدن هر روز روزنامه "Sport Express" ، خواندن آن در مترو از صفحه اول تا صفحه آخر، حفظ کردن اسامی تمام فوتبالیست‌ها، بررسی محتوای آن چطور؟ آیا اینها احمقانه به نظر نمی‌رسد؟

ولی انسان متعلق به انسان دیگر، روزنامه و گروه راک نیست. او متعلق به خالق خود است. اینجا میز و صندلی وجود دارد که ساخته شده‌اند. ولی انسان چطور؟ آیا خود به خود به وجود آمده؟ از میمون‌ها؟ به روش تقسیم سلولی؟ در این مورد هرکس به اندازه شعورش دیدگاهی دارد.

می‌توانم با اطمینان بگویم که آن کسی که خداوند متعال به او توانایی فکر و تحلیل ارزانی داشته، در نهایت می‌تواند به چیزی بالاتر از ابزار برای خرید غذا، لباس و پرداخت قبض تلفن و ... دست یابد و به همین صورت هر روز او سپری شود. چرا؟ فقط برای اینکه روزی خیلی ساده بمیرد؟ راه می‌رویم، غذا می‌خوریم .... تصور وقت گذرانی احمقانه‌تر و بی‌معنی‌تر از این، در جریان سریع زندگی مشکل است.