سفارش تبلیغ
صبا ویژن

● رایحه ●

می دانیم که از ارکان معامله و داد و ستد پنج چیز است: دو رکن اساسی آن فروشنده و خریدار و رکن بعدی ؛ کالایی که در معرض فروش است (متاع) ، قیمتی که خریدار به فروشنده می پردازد (ثمن)وسندی که برای تحکیم معامله تنظیم می شود .در معامله و تجارت با خدا ؛ فروشنده انسان مؤمن وخریدار خدا است . متاعی که فروشنده می دهد جان ومال است . بهایی که خدا می پردازد بهشت جاودان و سند معامله نیز قرآن کریم است .
فرق معامله ی دنیایی با معامله ی با خدا
از شرایط اساسی برای تحقق  معامله در دنیا این است که فروشنده باید مالک متاعی که می فروشد ، باشد واگر مالک نباشد ، معامله محقق نمی شود ! شرط دیگر این است که خریدار باید به آن کالا نیاز داشته باشد تا به سراغ آن برود وآن را خریداری کند . شرط بعدی تعادل میان کالا و بهایی است که در عوض آن داده می شود ، هیچ گاه در ازای کالایی که ارزش 10 تومان را دارد ، 100تومان داده نمی شود .اما در معامله ی خدا با انسان هیچ یک از شرایط فوق وجود ندارد ؛ چرا که فروشنده (انسان) صاحب کالایی که می دهد نیست ، زیرا هر چه دارد از وجود خداوند است . پس او مالک چیزی که به خدا می فروشد نیست . از طرفی خریدار نیز که خداوند است به کالایی که انسان می دهد نیازی ندارد چرا که او غنیّ مطلق است . دیگر اینکه بین کالا و بهای آن تعادلی برقرار نیست . زیرا که جان انسان در معرض فنا و نابودی است ودیر یا زود پوسیده و نابود می شود ، اما بهایی که خدا در عوض این کالای نابود شدنی می دهد ، حیات و سعادت ابدی است که قابل مقایسه نیست . بنابراین هیچ شرطی از شروط معامله دراینجا وجود ندارد ! پس معلوم می شود که بین بنده و خدا معامله به آن مفهومی که در ذهن ها است ، وجود ندارد ، بلکه حساب و صحبت لطف و عنایت خدا است .
خداوند برای آنکه حرمت و آبروی بنده اش حفظ شود می گوید : در عوض بهشتی که می خواهم بدهم ، تو نیزمال وجانت را به من بفروش .
بزرگی تعبیر زیبایی داشت ؛ می گفت :همان طور که گاهی ما می خواهیم به کسی کمکی  بکنیم و طدقه ای بدهیم ، اما از طرفی احتمال می دهیم که اگر بفهمد صدقه است ، احساس حقارت می
کند ؛ بنابراین می گوییم ، این هدیه یا قرض است . این برای آن است که آبرویش حفظ شود .خدا هم به بنده ای که مالک هیچ چیز نیست ، در عین حال احترام می گذارد و می گوید من رایگان به تو چیزی
را نمی دهم که احساس حقارت کنی ، با تو معامله می کنم وآنچه را که داری می خرم و در عوض بهشت را به تو می دهم . گاهی نیز در کلامش تعبیر به قرض می کند و می فرماید : " کیست که به
من قرض بدهد .
تنها جایی که ربا اشکالی ندارد و حتی توصیه نیز شده است ، در معامله ی با خدا است .او می گوید : به من قرض بدهید ، چندین برابر برمی گردانم .
" مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ. " ، گاه تعبیر به تجارت می کند و می گوید :" با من تجارت و داد و ستد کنید ."

انفاق

امام صادق علیه السلام : هر کس گرفتاری مؤمنی را که در سختی افتاده رفع کند، خدا حوائج دنیا و آخرتش را آسان کند آورده اند که مردی پارسا ، از نیک مردان روزگار ، روزی تنها پول موجود در خانه را برداشت و به بازار رفت تا خوراک بخرد . دو مرد را دید با هم گلاویز شده اند و مشغول دعوا و جدال و خصومت هستند . به آنها گفت : جدال و دعوای شما برای چیست ؟ گفتند : بخاطر مقداری پول ! مرد پارسا پول خود را که اتفاقاً به اندازه مقدار مورد نزاع بود به ایشان بخشید و بین آنها آشتی برقرار کرد . سپس رو به خانه شد و قصه را برای همسرش تعریف کرد . همسر گفت : خوب کردی ، درست کردی ، ثواب کردی ! سپس در همه خانه گشت تا چیزی برای فروش پیدا کند . ریسمانی در خانه بود آن را به مرد، داد تا آن را بفروشد و غذایی تهیه کند . آن مرد ریسمان را به بازار برد اما هیچ کس آنرا نخرید .هنگام برگشت به خانه مردی را دید که مـــاهی می فروشد و کسی ماهی او را نمی خرد . گفت : ای دوست ! ماهی تو را کسی نمی خرد و ریسمـــان من را هم !‏ چطور می بینی که با یکدیگر معامله ای انجام دهیم ؟ مرد ماهی فروش قبول کرد. ریسمان به مرد داد و ماهی را گرفت و به سمت خانه روان شد . چون شکم ماهی را شکافتند مروارید بزرگ و پر بهائی از آن بیرون آمد ! مروارید را به بازار بردند و آنرا به صدها هزار درهم فروختند !  و از برکت آن مال زندگی توأم با خداپرستی و فروتنی و نیکوکاری می گذراندند .روزی سائلی بر در خانه ی آنها آمد و گفت : مردی درمانده و فقیرم ، همسر و فرزندانی نزار و پریشـان دارم با من مدارا و مهربانی کنید . زن به مردش نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم تا خداوند به ما نعمت داد و آســـانی و آسایش بخشید . شکر آن است که این نعمت موجود را با این فقیر تقسیم کنیم . پس آن را دو بخش کردند و یکی را به فقیر دادند . فقیر مال را گرفت و کمی دور شد . ســـپس برگشت و گفت : من فقیر نیستم ! من فرستاده ی خدا هستم به سمت شما ! خداوند شما را آزمایش کـــــرد . در وفـور نعمت شکر کردید و در پریشانی صبر نمودید . پس در دنیا شما را بی نیاز کرد و در آخــــرت چیزی را می بینید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر کسی هم نگذشته باشد ... !معامله ای که به راحت ترین شکل می توانیم سود خوب و زیاد کسب کنیم و ضرری هم در آن وجود ندارد ، تنها معامله ی با خدا است . فرصت را از دست ندهیم و به فکر تجارت و معامله ی سود آور باشیم .