● رایحه ●

سایت شبهه: متأسفانه با ترویج فرهنگ غربی در دهه‌ی گذشته و دوران به اصطلاح «گفتگوی تمدن‌ها با تسامح و تساهل در قبال فرهنگ منحط غرب و مقابله‌ی همه‌ جانبه با فرهنگ اسلام در موضوعات و عرصه‌های متفاوت»، تلاش گسترده‌ای برای ترویج فرهنگ «والنتاین» در میان ملل مسلمان و به ویژه ایرانیان صورت پذیرفت. بدون آن که به ریشه، اهداف و تعارض آن با فرهنگ‌ ما اشاره‌ای شود!
والنتاین (Valentine)، داستانی ساختگی مربوط به سده‌ی سوم میلادی در روم باستان است که در سال 2002 توسط رسانه‌های غربی مطرح شد و به سرعت در میان همه‌ی ملت‌ها با فرهنگ‌های متفاوت ترویج شد و جالب آن که حتی در اذهان عمومی جهان غرب نیز این سؤال مطرح نشد که چرا تا کنون به (والنتاین Valentine) اشاره‌ای نشده بود؟ این داستان تخیلی و پوسیده‌ی تاریخی از کجا پیدا شد؟ و چه شد که فرهنگ استثماری به ناگاه آن را شناخت و به یاد بزرگداشت آن و اختصاص روزی به نام روز عشق افتاد؟!
خلاصه‌ی اصل داستان تخیلی بدین قرار است که گفته‌اند: در زمان فرمانروایی «کلودیوس دوم» در روم و در سده‌ی سوم میلادی، به نظامی‌گری توجه بسیاری می‌شد و فرمانروا به خاطر استثمار کامل سربازان، از ازدواج آنها ممانعت می‌نمود. اما کشیشی به نام (والنتاین Valentine) به صورت مخفیانه یا آشکار مبادرت به عقد سربازان با دختران مورد نظرشان می‌نمود.
فرمانروا پس از اطلاع از موضوع، وی را به زندان می‌فرستند، اما او در همان زندان عاشق دختر زندانبان می‌گردد! حال کشیش زندانی، دختر زندانبان را کجا دیده بود؟ چندبار دیده بود که عاشق هم شده بود؟ و به رغم سنت کشیشان به خودداری از ازدواج، چرا هوای ازدواج به سرش زده بود؟ و ... جزء سؤالات مطرح نشده و بی‌پاسخ است.
خلاصه این کشیش عاشق پیشه، به صورت مکرر برای معشوقه‌ی خود کارتی ارسال می‌نموده (حال از کجا این کارت‌ها را می‌آورده و چگونه ارسال می‌کرده نیز مطرح نیست) و روی آن کارت‌ها می‌نوشته: «From your Valentine – از طرف والنتاین تو»! و در نهایت نیز فرمانروا این کشیش عاشق پیشه را می‌کشد.
این داستان بی سر و ته عشقی، به ناگاه توسط آمریکایی‌ها از لا به لای ناکجا آباد کتب تاریخی یویانی پیدا می‌شود و روزی به نام روز عشق نامگذاری شده و فرهنگ منحط آن در دنیا منتشر می‌گردد(؟!)
علت اصلی نیاز فرهنگ و سیاست امپریالیسم غربی به چنین سوژه‌ای، خالی شدن از هر نوع محتوا و کشش انسانی، معنوی و عرفانی و خلاء ایمانی بود که ناخودآگاه و از روی فطرت منجر به ازدیاد گرایشات مذهبی در آمریکا و اروپا به ویژه در میان جوانان می‌گردید که در این میان ازدیاد گرایش به اسلام به عنوان زنگ خطری بود که در سنای آمریکا و اتحادیه اروپا بدان تأکید شد. لذا سعی کردند با بنا کردن چنین روزی به نام «روز عشق» و مسیحی جلوه دادن آن، هم خلاء را پر کنند و هم تبلیغاتی برای مسیحیت به انجام رسانند.
اگر چه این معانی، به ویژه در میان ملت شیعه‌ و ایرانی، که از یک سو قدمت پیدایش تمدنشان (مانند انگلیس، آمریکا و ...) به کشف مناطق بکر جغرافیایی توسط دزدان دریایی نمی‌رسد و از تاریخ غنی ملی چند هزار ساله برخوردار هستند و از سوی دیگر از سرچشمه‌ی فرهنگ غنی اسلام و تشیع که سرتاسر معنویت، عشق و محبت است برخوردار می‌باشند، رنگ و بوی پایداری نخواهد داشت.
اما، توجه به یک نکته بسیار ضروری است: همیشه تغییر گفتارها، تغییر رفتارها را به دنبال دارد و تغییر رفتارها نیز منجر به تغییر ساختارها می‌گردد و این همان هدفی است که غرب از ترویج فرهنگ خود در میان جوامع اسلامی تعقیب می‌کند.
بدیهی است مردمی که به جای عشق ورزیدن به خدای محبوبشان در هر لحظه و اقامه‌ی نماز و راز و نیاز عاشقانه با معشوق در هر روز حداقل 5 وعده، فقط یک روز در سال را روز عشق بدانند و معشوق را نیز دختر یا پسری که امسال با او دوست شده‌اند و شاید تا سال دیگر چند بار تغییرش دهند، بشناسند، دچار همان خلائی می‌شوند که مردمان غرب دچارش شده‌اند!
بدیهی است در فرهنگ غنی ما، چنین خلائی وجود ندارد و عمده‌ی مردم، به جای امیرالمؤمنین و ادبیات عاشقانه‌اش در دعای کمیل که با قلبی سرشار از عشق می‌گفت: «کجایی ای محبوب قلوب صادقین و این غایت آرزوی عارفین» و به جای عشاقی چون فاطمه‌ی زهراء علیهاالسلام، امام حسن و سیدالشهداء‌ و دیگر انسان‌های کامل، آن کشیش خلاف پیشه را اسوه‌ی عشق و عاشقی قرار نمی‌دهند. و سالروز تخیلی و استثماری (والنتاین Valentine) را ، در کنار سالروزهای عشق و عشق‌بازی حقیقی، چون شب‌های قدر، عرفه و ... قرار نمی‌دهند و عشق‌های مجازی با اداهای مصنوعی را جایگزین عشق‌های واقعی با محبت‌های صادقانه نمی‌گردانند و اجازه نمی‌دهند عشق و عاشقی نیز همانند غرب به سکس زودگذر و غم‌بار برای طرفین و در نهایت ناامیدی و سنگ مسلکی و حیوان صفتی مبدل ‌گردد و نمایش دروغین، کلک و حقه، جای ابراز عشق‌های صادقانه و تعهد‌آور را بگیرد.
خداوند متعال، آن عاشق و معشوق حقیقی، در خصوص نوع عشق و محبت بندگان خود می‌فرماید:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏ (البقره – 165)
بعضى از مردم به جای خدا، همتایانى [برای او] اختیار مى‏کنند و آنان را مانند دوست داشتن خدا، دوست می‌دارند. ولى آنان که ایمان آورده‏اند شدت محبتشان به خداوند است [ما بقی محبت‌های آنان در راستای محبت الهی قرار دارد و اگر ببینند کشش یا جذبه‌ای سبب دوری آنها از محبوب می‌گردد، به آن دل نمی‌بندند]. (رجا نیوز)

نظر
ولایت مطلقه فقیه
یکی از نکات بسیار مهمی که شورای بازنگری قانون اساسی در سال 1368 در ارتباط با رهبری مورد توجه قرار داد, اضافه کردن لفظ «مطلقه» به «ولایت فقیه» در اصل پنجاه و هفتم بود.
این اقدام را باید حرکتی در راه تحقق هر چه دقیق تر اندیشه حضرت امام(ره) در مورد گستره ولایت فقیهان در عصر غیبت کبری دانست که در دهه اول انقلاب اسلامی مکرر و در واقع مختلف آن را گوشزد می کردند.
این امر در تغییر اصل پنجاه و هفتم نیز موثر افتاد و علاوه بر این که تنظیم روابط بین قوای سه گانه را در اصل یکصد و دهم در حوزه اختیارات ولی فقه گذاشت, و حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست را به رهبری سپرد, برای این که توهم نشود اختیارات ولی فقه محدود به اصل یکصد و دهم است,‌در اصل پنجاه و هفتم نیز عبارت «ولایت مطلقه» قرار داده شد.
مفهوم ولایت مطلقه
کلمه مطلقه در دو اصطلاح متفاوت کاربرد دارد: یکی در اصطلاح حقوق اساسی و دیگری دراصطلاح فقهی.
مراد ازمطلقه در حقوق اساسی وصفی برای حکومت های خود کامه است که خود را فراتر از هر قانونی و قاعده ای می خواهند و حاکم خود را در چارچوبی به نام قانون محصور و مفید نمی دانند در برابر نظام های مشروطه که حوزه اختیارات حاکم مشروط به حدود و ثغور قانون است.
در اصطلاح علم حقوق و سیاست, حکومت مطلقه در بسیاری از موارد به معنای حکومت استبدادی به کار می رود. یعنی حکومتی که پایبند به اصول قانونی نبوده, هر زمان که بخواهد به حقوق اتباع خود تجاور می نماید.[1]
برخی چنین تصور می کنند که مراد از ولایت مطلقه همان نظام های بی قانون و حکمرانان فراقانون است که در حقوق اساسی مورد اشاره قراردارند و در مقابل آن ها نظام های جمهوری و حاکمان قانون مدار است. بر این اساس گاهی چنین تصور می شود که لفظ «مطلقه», در ولایت مطلقه به معنای رها از هر گونه قید و شرط است و ولایت مطلقه نشانگر حکومتی است که به هیچ ضابطه و قانونی پایبند نیست.
این در حالی است که حتی اعمال ولایت و تصرفات پیامبران و ائمه ـ علیه السلام ـ نیز مقید به قیود و شروط معینی است و مطلق از جمیع جهات نیست و هیچ یک از معصومین نمی تواند مردم را به انجام کار های خلاف شرع امر کرده یا آنان را از انجام واجبات الهی نهی کند.
وقتی که اعمال ولایت خداوند و معصومین ـ علیه السلام ـ این چنین مقید و محدود باشد, تکلیف ولی فقیه نیز معلوم خواهد بود.ادامه مطلب...
نظر
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی کو رفیق راز داری !کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت شرح حالم رااگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شدغنچهای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت کاش بر آینه بنشیندغبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرات بوسیدن لب های تو آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی (فاضل نظری)
نظر

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از
دغدغة دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در
آن لحظات  شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات
بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی...
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به
نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ ادامه مطلب...

نظر
  • این بارگاه قدس که از عرش برتر است والا تبار خواهر سلطان دین رضا جنّات عدن اگر طلبى زین حرم در آى آیینه هاى بقعه آیین طراز او اینجا نماز را به خشوع و ادب گزار آدم به امر تو ز نهانخانه عدم اى خالقى که وصف جلال و جمال تو عقل نخست و صادر اول که نام وى با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم خونى که داد سرور آزادگان «حسین» مسموم ز هر کین که جگر پاره هاى او خونى که دامن شفق از انعکاس آن  در منتهاى اوج بلاغت صحیفه اش عطر نبى رسد به مشام از کلام او اى واى من که عارض گلگون او به زهر شاهى که صدر مسند ارشاد، گاه بحث ابن الرّضا چو «عیسى» و «یحیى» به کودکى عمرى به جرم عصمت و تقوى و زهد و علم نوح زمان و قطب جهان کز حریم غیب کاین در به روى خلق دو عالم گشوده دار توفیق گفت و طبع «ریاضى» چو گل شکفت آرامگاه دختر موسى بن جعفر است فخر زنان عالم و خاتون محشر است کاین آستان عرش نشان، هشتمین در است روشنگر تشعشع خورشید خاور است کاین فرش زیر پاى تو، جبریل را پر است تا سر سراى منزل هستى مسافر است از عقل و فهم و وهم و گمان جمله برتر است زیب اذان و زیور محراب و منبر است با ابر تیغ، صاعقه یى بر ستمگر است مرهون حسن تربیت و شیر مادر است در طشت از شماره فزون تر ز اختر است همرنگ داغ در جگر لاله مضمر است گویى «زبور» دیگر و «داود» دیگر است عطرى که رشک مشک و عبیراست و عنبر است همچون شعار آل على، سبز منظر است عقل مجسّم آمد و علم مصوّر است قطب و امام و مرشد و مولا و مهتر است در حلقه محاصره چند لشکر است خلق خداى را به خداوند رهبر است تا خاک ما به آب ولایش مخمّر است آنجا که آفتاب هم از ذَرّه کمتر است سالى که کار آینه کارى، میسّر است

  • پاکیزه گوهر صدف عصمت بتول عزّت نگر که حرمت طوف حریم او هر سر بر آستان ملک پاسبان او در زیر پاى زائر این بارگاه قدس بس ساطع است نور نماز و دعاى خلق جز آن که سر ز عجز بساییم روى خاک یا رب به حق قافله سالار انبیإ یارب به حق سیّد و سالار اولیا یارب به حق «فاطمه» آن کوثرى که او یارب به «مجتبى» که شباب بهشت را یارب به خون شاه شهیدان کربلا یارب به حقّ سید سجّاد آن امام یارب به علم حضرت باقر که گاه موج یارب به صدق حضرت «صادق» که تا ابد یارب به حلم حضرت سلطان دین «رضا» یارب به حق جود امام نهم «جواد» یارب به حرمت «حسن» عسکرى که او یارب به حق قائم بر حق امام عصر یارب به حقّ عصمت «معصومه» کز شرف خورشید شعله اى ز شعاع رواق او سال هزار و سیصد و هشتاد و نه بود یعنى که نور دیده زهراى اطهر است با حرمت طواف امامان برابر است ساییده شد بهشت برینش مقرّر است گیسوى حور و یال ملک، مفرش در است با ساق عرش ساحت گیتى منوّر است از ما به پیشگاه خدایى چه در خور است آن صدر کائنات که آخر پیمبر است کز وجه او تجلّى اللّه اکبر است اُمُّ الائمه عصمت کبراى داور است در باغ خلد، سید و سالار و سرور است کآزرده حنجر از دم خونین خنجر است کز اُم و اَب تقارن سعد به اکبر است دریاى بى کران پر از دُرّ و گوهر است چون آفتاب بر سر دین سایه گستر است آن کز شرف، مدام نگهبان کشور است کز عشق، همچو مهر فلک، ذرّه پرور است نقش نگین حلقه چندین مُعَسْکر است کانگشت او به گردش افلاک محور است او را پدر امام و امامى برادر است تا نور او در آینه ها زیب و زیور است سالى که کار آینه کارى، میسّر است سالى که کار آینه کارى، میسّر است